۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

عیسی، عجیب است ( به جای مقدمه )







با نام و ارادۀ زیبای خدای زنده مان، آغاز می شود* سخن آغازینی که آغاز فصلی نوین در زندگی نویسندۀ این خطوط است. سخنانی که دو ماه است به تأخیر افتاده، فقط به دلیل نافرمانی نویسندۀ زمینی این خطوط از نویسندۀ آسمانی آن. یک نافرمانی درونی که ناشی از تکبر، خودمحوری، خدانشناسی و سر فرود نیاوردن در برابر قدرت مطلق کهکشان ها، زمین و دنیای ناشناخته (Dark Worldاست. آری، تا خدای پدر نخواهد، ذره ای از کوچک ترین ذرات هستی، تکان نتواند خورد. هر که این را دریابد، نجات خواهد یافت و هر که در نیابد در جهالت خود دست و پا خواهد زد.

نجات، ناشی از تلاش نیست، «یک هدیه است» (افسسیان، 2: 8و9) به همین شکل، نوشتن کلماتی دربارۀ عیسی مسیح ِ کبیر، «پادشاه آسمان و زمین»، «اول و آخر»، «زندۀ زندگی بخش» و «راه و راستی و حیات»، یک هدیه از سوی خودِ عیسی مسیح است؛ به همین دلیل است که نویسندۀ این خطوط، دو ماه در «حکمت زمینی خود» دست و پا زد تا ذره ای از دریافت های خود از «کلام» را منعکس کند، و نشد که نشد.

اینک، با قوت روح خداوند، خداوندی که به زبان آوردن نامش در کلام، یا به یاد آوردن اش در دل، «قدرت جا به جا کردن کوه ها» است، نوشتاری آغاز می شود که در بهترین حالت، نشانۀ کوچکی از گوش سپردن نویسنده، به ندای مسیح ِ درون ِ خویش است. امید که جرقه ای باشد برای بشارت دادن به کسانی که میان «حکمت آسمان و حکمت زمین»، زمین و حکمتِ انسان را انتخاب می کنند و نمی دانند که مسیح، چنان که «برای گناهان ما» و به خاطر نقص های ما، توسط ما و به دست کسانی همچون ما (که کمی بهتر یا بدتر از ما بودند)، بر صلیب کشانده و کشته شد، هنوز نیز آنان را رها نکرده و نمی کند؛ به قول کشیش الناتان باغستانی (که در یک موعظه برای پرورش رهبران کلیسا در اینترنت مشاهده کردم): «پیام خدا را گاهی از میان واژه ها و جملاتِ یک کودک، یک دوست و یا یک همکار می توان شنید.» (نقل به مضمون)
پس عیسی مسیح، بشارتِ نجاتِ حیات بخش و آزادی بخش ِ خود را به همه می رساند، حتی از طریق بعضی از سخنان حکیمانی زمینی همچون افلاتون، ارستو، فردوسی، مولوی، حافظ، نیچه، مارکس، فروید، یونگ، میشل فوکو، فروغ، سهراب و شاملو.

با توجه به سخن کشیش الناتان می توان گفت حکیمان زمینی نیز کمتر از یک کودک، همکار یا دوست نیستند و البته بیش از آن ها نیز نیستند و همان طور که همۀ سخنان کودکان، دوستان و همکاران، پیام خدا نیست، همۀ سخنان حکیمان نیز پیام خدا، از خدا و خداوندی نیست. پس همان طور که مسیح گفت: «بجویید تا بیابید» (لوقا، 11: 9) ما نیز باید بجوییم تا بیابیم سخنان و اندیشه هایی را که حکیمان گفته و یافته اند و بعضی از آن ها خدایی است.

شاید بپرسید این کار چه ضرورت یا فایده ای دارد؟ به طور کلی ضرورت هایی را که موجب شده گروه ما (مسیحیان رئالیست) تشکیل شود و در راستای بررسی شباهت ها، پیوندها و تفاوت های حکمت زمینی و حکمت آسمانی وارد عمل شود، در موارد زیر خلاصه می توان کرد:

1.     ضرورتِ یافتن زبان و روشی برای بشارت دادن به حکیمانی زمینی که تابع حکیمان زمینی دیگری همچون مارکس، فروید، نیچه، فوکو، استفان هاوکینگ و یا شبیه به این ها هستند. به ویژه که در چند قرن اخیر، حکیمان زمینی، در راستای نفی و انکار حکمت آسمانی تلاش بسیاری کرده اند و این موجب شده که بسیاری از دانشجویان، دانش پژوهان و مردم عادی، این دو حکمت را متضاد و در مقابل هم تصور کنند و طرفداران هر یک از این حکمت ها، از عمق و اهمیت و لزوم و کاربردِ حکمت دیگر بی خبر و بی بهره بمانند.

2.     ضرورت استفاده از حکمت زمینی برای کاهش آسیب ها و زیان های جانی، روانی و مالی به کلیسا، بشارت دهندگان و ایمان داران.

3.     ضرورتِ ردِ این اتهام که حکیمان زمینی می گویند: «کلام و اعمال خدا، منطقی، عاقلانه و (طبق حکمت زمینی:) حکیمانه نیست.»! و تحلیل و تفسیر ِ کلام و اعمال خدا بر اساس حکمت زمینی و اثبات این که کلام و اعمال خدا، بر منطقی راستین، قدرتمند و استوار منطبق است.

4.     ضرورتِ آشتی ِ حکیمان زمینی و حکیمان آسمانی با یکدیگر برای این که انسان های دیگری هرچه بیشتر و بهتر، بشارت و نجات یابند.

وقتی بعضی از حکیمان ادعا می کنند حکمت زمینی، می تواند جایگزین حکمت آسمانی شود، خدا از طریق همان حکمت زمینی خودشان می تواند با آن ها سخن گوید، تا آنانی را که متقاعد می شوند و ایمان می آورند بشارت دهد و هدایت کند و آنانی را که هدایت نمی شوند با حکمت خودشان مغلوب و رسوا کند؛ چرا که «همۀ قدرت آسمان و زمین، زیر قدرت عیسی مسیح است» (متی، 28: 18) و حکمت زمینی نیز خارج از اراده و خواست عیسی مسیح امکان ظهور و بروز ندارد و چون حکمت زمینی، ضعیف تر از عیسی و حکمت آسمانی او است پس بشارت دهندگان انجیل و خادمان کلیسای عیسی در بحث با حکیمان زمینی، نباید از آوردن استدلال های روشن و کوبنده شانه خالی کنند و با استفاده از استدلال ها و معیارهای ذهنی خودِ طرف مقابل، باید بتوانند پاسخ پرسنده گان را بدهند، حال نیت پرسنده گان، چه نیک باشد (یعنی فقط برای دانستن باشد) یا بد (برای تمسخر، انکار، توهین و مانند این ها). چنان که پولس گفت: «اگر چه کاملاً آزادم و برده كسي نيستم، خود را غلام همه ساخته ام تا به وسيله من عدّه زيادي به مسيح ايمان آورند. براي اين منظور وقتي با يهوديان هستم، مانند يک يهودي زندگي مي کنم و وقتي بين كساني هستم كه تابع شريعت موسي هستند مانند آنها رفتار مي کنم. (اگر چه من تابع شريعت نيستم.) و براي اينكه غيريهوديان كه شريعت موسي را ندارند به مسيح ايمان آورند، همرنگ آنان شدم (منظورم نافرماني از شريعت خدا نيست، چون در واقع من تحت فرمان مسيح هستم.) همچنين در ميان افراد ضعيف مثل آنها ضعيف شدم تا به وسيله من به مسيح ايمان آورند. در واقع با همه همرنگ شده ام تا به هر نحوي وسيله نجات آنها بشوم.» (اول قرنتیان، 9: 19 - 22) 
«مهم اين است که به هر صورت، مسيح موعظه شود ..» (فیلیپیان، 1: 18)
البته گاهی خدا ما را وسیله ای می سازد تا از طریق یکی از ما سخن خود را متحقق کند چنان که گاهی از طریق یک نبی، سخن خود را به گوش ما می رساند یا توسط یک پادشاه، اسرائیل را نجات می دهد. آری گاهی ما همچون تیری می شویم که خدا در تیردان خود پنهان کرده و به موقع آن را پرتاب می کند. چنان که در اشعیا آمده است: «خداوند سخنان مرا مانند شمشیر، تیز کرده است. او مرا زیر دستش پنهان نموده و مرا مانند یک تیر در ترکش خود گذاشته است.» (اشعیا، 49: 2)
وقتی خدا برای ساختن خیمۀ خدا و صندوق عهد، از بهترین و ماهرترین صنعتگران بهره می گیرد (خروج، 31: 2؛ 35: 30)، چرا ما نیز مهارت، تخصص علمی، تجربۀ کاری و استعداد و خلاقیت مان را در خدمت او قرار ندهیم؟ چرا در بحث با منکران حقیقت و عیسی مسیح، بهترین سخنرانی، بهترین استدلال ها، بهترین سخنران و بهترین استادان منطق که به عیسی ایمان آورده باشند به کار گرفته نشوند تا حجت بر بی ایمان ها تمام شود و دیگر بهانه ای نداشته باشند که فلان جای کتاب مقدس غیرمنطقی است یا فلان کار خدا غیرقابل توجیه است. اگرچه «فکرهای خدا مثل فکرهای ما نیست و راه های خدا مثل راه های ما نیست» (اشعیا، 55: 8و9) ولی نویسندۀ این خطوط، همۀ کتاب مقدس، همۀ اعمال مسیح و رسولان و همۀ نقشۀ آفرینش و نجات خداوند را منطقی، استوار، روشن و دقیق یافته است و چون مطالعات و تجربیاتی در زمینۀ فلسفه، علوم طبیعی، علوم اجتماعی، علوم انسانی، روان شناسی و هنر داشته، می تواند ایمان و دریافت خود را با نیم نگاهی به زمینه های ذکر شده بیان کند و یا پاسخ منکران حقیقتِ عیسی را با استفاده از مبانی اعتقادی خودشان به آن ها بدهد.

گاهی انسان ها حامل ِ پیامی الاهی هستند اگرچه خودشان ندانند و قدرت برتر ِ خداوند، چنان که بر زمین و آسمان، غالب است بر کلمات و جملات و رفتارهای آنان نیز حاکم است و حکمت آسمان از لا به لای گفتار و رفتار آن ها می درخشد؛ اگر گفتار و رفتارمان، از خداوند باشد که مجری ِ ارادۀ آفریننده، پرورنده و نجات دهنده مان هستیم و اگر گفتار و رفتارمان، از خداوند و خداوندی نباشد، باز هم در حال ِ انکار ِ خداوندی هستیم که نور وجودش در جهان پرتوافکن است و با کلام اش در کتاب مقدس، ایمان و انکار و خوبی و بدی را پیش بینی کرده است، و چون طبق حکمت زمینی مدرن، انکار، خود، نوعی اثبات است پس کیست که بتواند خارج از قلمرو ِ قدرتِ خداوند، بیندیشد، لب از لب بگشاید یا کاری کند؟ به قول مولوی: «او است نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟/ او است گرفته شهر دل، من به کجا سفر بَرَم ؟»

 آری، ما انسان ها، همه گی آفریده و پروریدۀ خداوندیم؛ چه بدانیم، چه نخواهیم بدانیم، چه ایمان داشته باشیم و چه ایمان نداشته باشیم، عیسی، پادشاهِ همۀ ما است، ما را رها نکرده و نمی کند و به زبان خود ما و گاهی از زبان کسانی که دوستشان داریم و کلام شان را می پذیریم با ما سخن می گوید، چه خود گوینده بداند و چه نداند که عیسی این سخن را در او نهاده است. از همین رو است که در سرودهای مسیحی می خوانند: "عیسی، عجیب است ...".

ماجرای ایمان آوردن ِ عجیب ِ خود نویسنده، گواهِ روشنی بر این نکته است که خدا با هر کسی به زبان خودش سخن می گوید. نویسنده، پیش از این یک بی خدای تمام عیار بود و دلائل بسیاری را در ذهن خود جمع آوری کرده بود که خدایان ادیان مختلف را رد می کرد! اما خداوند، توسط ترکیبی از بی خدایان (یک دانشجوی فلسفه، یک مهندس مکانیک، یک فارغ التحصیل نجوم و یک پژوهشگر تاریخ و فلسفۀ ادیان) و باخدایان (یک کشیش و یک خادم کلیسا) با دلائلی منطقی، روشن و استوار، نجات خود را بر او آشکار و ثابت کرد.  

زبانی که خدا از طریق آن با نویسنده سخن گفت، روشی که خدا برای بشارت دادن به او برگزید و نقشه ای که خدا برای ایمان آوردن او طراحی و اجرا کرد، همه گی الهام بخش ِ نویسنده برای این حقیقت است که هر کس با زبان و روش و نقشه ای خاص، بالقوه، امکان ایمان آوردن را دارد، فقط بشارت دهندگان، مهم اند که تا چه اندازه، به پیام خدا گوش فرا دهند و از ابزارهای موجود و لازم ِ مادی (حکمت زمینی) و غیرمادی (حکمت آسمانی) برای بشارت دادن استفاده کنند. به همین دلیل است که پولس، قدرت خاصی در بشارت دادن داشت، چون هم از امکانات معنوی و روحانی برای بشارت دادن استفاده می کرد (اول قرنتیان، 2: 1-5) و هم از امکانات مادی و زمینی همچون کارکردن، سفرکردن، سخنرانی و استدلال. (اعمال رسولان، 17: 16-31 + اول قرنتیان، 9: 6 + دوم قرنتیان، 6: 4-8 و 11: 21-27 + اول تسالونیکیان، 2: 9-12 + دوم تسالونیکیان، 3: 8) 

نویسنده، پس از این که با اراده و نقشۀ عیسی مسیح، بشارت داده شد و ایمان آورد، وظیفۀ خود دانست کسانی که همچون گذشتۀ او هستند، یعنی بی خدایان، مادی گرایان و واقعگرایان دیگر را در این نجات، شریک کند و با زبانی نزدیک به زبان بی خدایان مدرن امروز، باب بشارت و نجات را برایشان بگشاید، بابی که در جهان مدرن امروز می تواند بسیار کارآمد و موثر باشد. ناگفته نماند که نویسنده، تسلیم ِ ارادۀ خداوند است و تنها وسیله ای در دستان او است تا او جلال یابد. این کار، از سر تفنن و دلبخواهی نیست بلکه وظیفۀ هر بشارت یافته ای است که بشارت دهد و دیگران را نیز در نجات خداوند شریک کند، به قول پولس: « وای بر من اگر بشارت ندهم.» (اول قرنتیان، 9: 16)

مقالۀ حاضر، مقدمه ای کوتاه بر سلسله مقالات و فعالیت هایی است که عیسی مسیح به عنوان وظیفه ای بر دوش نویسنده و نویسندگان وبلاگ حاضر نهاده، مقاله ها و فعالیت هایی که جهت شان به سوی اصول ایمان مسیحی است: اثبات این که عیسی مسیح از روح پاک خدای پدر، از روح القدس به جهان آمد، به خاطر گناهان ما رنج کشید و کشته شد، و این که پس از مرگ، زنده شد، هنوز زنده است، بر دست راست خدا نشسته و تمام قدرت آسمان و زمین در دستان او است.

هر چیزی که از سوی ما _ گروه «مسیحیان واقعگرا» _ گفته یا انجام شود، اگر در راستای اثبات و تأییدِ حقانیتِ عیسی مسیح و جلال نام خداوند باشد، می تواند به طور کلی پذیرفته شود، و اگر حتی کمی متضاد با آن یا منحرف از آن باشد، به ارادۀ خداوند و توسط رسولان، کشیشان، خادمان و محققان مسیحی به ما گوشزد خواهد شد. به این ترتیب، نوشته های وبلاگ ممکن است بارها و بارها تصحیح شوند. امید که خطاهایی در نوشتن از ما سر نزند و با یاری عیسی مسیح، در «راه و راستی و حیات» گام برداریم. در نام عیسای مسیح می طلبیم، آمین و آمین و آمین و آمین.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


* مسیح می گوید: «من بر دنیا غالب آمده ام و همۀ قدرت آسمان و زمین به من داده شده است» (متی، 28: 18)، پسدر جهان هیچ عمل نیکی که در راستای ارادۀ پدر آسمانی مان باشد، خارج از محدودۀ آزادی و قدرتی که خدا به موجودات داده است انجام نمی شود و در دل نویسنده نهاده شد که ننویسد: آغاز می کنم،بلکه بنویسد: آغاز می شود چون فاعل اصلی، خدا است.