۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

گفت و گوی فیس بوکی داود و زرتشت


لوگوی گروه فیس بوکی مسیح ایران
طراح: دیوید فرهادپور


چندی پیش، گروهی در فیس بوک ساختم به نام مسیح ِ ایران
و چندی در آن مطالبی چند نهادم و چندی بعد، چند نفر به آن پیوستند و چندی بعدتر، ایراندوستی بزرگوار، مطلبی در آن نهاد که من هم دیدگاهی دربارۀ آن نوشتم و دیدگاه ها بین ما رد و بدل شد و گفتم بد نیست اگر این گفتگوی اینترنتی و فیس بوکی را در وبلاگ نیز بگذارم تا بماند و ماندگار شود.
آن ایراندوست ارجمند، ویدئویی را از یوتیوب دربارۀ فردوسی نهاده بود که ابیات نخستین شاهنامه بود با دکلمۀ زیبای جناب اسماعیل قادرپناه/ خانۀ شعر و موسیقی ایرانیان مقیم بریتانیا. اینک متن گفتگوی اینترنتی – فیس بوکی ما:

فردوسی در آغاز شاهنامه می گوید: به نام خداوند جان و خرد، کزین برتر اندیشه بر نگذرد / در انجیل یوحنا هم آمده: ۱ در ابتدا لوگوس بود و لوگوس نزد خدا بود و لوگوس، خدا بود. ۲ همان‌ در ابتدا نزد خدا بود. ۳ همه‌ چیز به‌ واسطه‌ او آفریده‌ شد و به غیر از او چیزی‌ از موجودات‌ وجود نیافت‌./ در این سه آیۀ اول انجیل یوحنا نیز، دو عنصر مورد اشارۀ فردوسی را می بینیم: 1. لوگوس (خرد) 2. آفرینش جهان و جان بخشی به جهان به واسطۀ خرد (لوگوس). پس شاید فردوسی نیز لوگوس را می شناخته است.

مهربان يار گرامي دنياي بي كران ما پديدگرش اين همه ناتوان يا نابخرد نيست كه نداند كه نخست زمين را آفريده سپس آسمان را يا نخست آسمان را آفريده و سپس زمين و جانداران درون آنرا. دگرسو آنكه آفريننده يكان ( واحد ) بنام روز را بكار مي برد آيا با روز زميني ناهمساني دارد اگر هم دارد رياضيش كمي پايين آمده چون شش روزي كه براي آفرينش گذاشته با اينكه 2 روز براي زمين، 4 روز براي آسمان و 2 روز هم جانداران زميني گذاشته كه مي شود هشت تا ناهمساني دارد؟؟؟؟ چرا پديدگر هستي كه اگر الله همان پديدگر هستي باشد اين همه كارهاي آسمان به اين پهناوري و جانداران و دنياي ريز بين را رها كند تا بخواهد ببيند كه موسي چكار كرد، عيسي چكار كرد يا محمد كارش چگونه شد توانست فلان زن را صيغه كند يا به بستر ببرد يا ن؟ آخه اين هم مي شود خدا كه بخواهد زبان بريده جاكشي كند. اگر يك هومن جاكشي كند براي اين است كه پولي در بياورد. خدا چگونه آيا خدا هم نياز دارد پول در آورد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ایراندوست ارجومند. دیدگاه ام را به دلیل طولانی شدن، در چند بخش، آراسته ام:
1.خدا به سبب عدالتش، وقتی سخن می گوید، همۀ مردم، به خصوص اکثریت را در نظر می گیرد و طوری سخن می گوید که اکثریت عامۀ مردم بتوانند بفهمند. اکثریت مردم، ساده انگارند و چون و چرای زیادی در سخن خدا نمی کنند و همین که بگویی فلان چیز را خدا گفته، برایشان کافی است و می پذیرند و اجرا می کنند. ولی پیامبران، دانشمندان و متفکران که خاص اند و تعدادشان اندک، اهل پرسش و بحث و جدل اند. برای نمونه، اشو زرتشت می فرماید: « چه کسی به خورشید و ستارگان، راه پیمودن نموده است؟ کیست که از او ماه گاه در افزایش است و گاه در کاهش؟ ای مزدا، من خواهان دانستن این­ها و دیگر چیزهایم.» (اوستا، گات ها، هات 44، بخش 3)
نمونۀ دیگر، داود نبی است که می گوید: «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک کرده ای؟ چرا از من دور هستی و کمکم نمی کنی و به فریادم نمی رسی؟» (تورات، مزامیر، 22: 1)/ و نمونۀ دیگر، ارمیا که از خدا می پرسد: «چرا بدکاران، کامروا و خیانتکاران، موفق اند؟» (تورات، ارمیا، 12: 1) یا حبقوق از خداوند می پرسد: «خداوندا، تا به کِی برای کمک نزد تو فریاد کنم تا بشنوی؟ تا به کِی از دست ظلم فریاد کنم تا نجات بدهی؟ چرا می گذاری این همه بی عدالتی را ببینم؟» (تورات، حبقوق، 1: 2-3)
یا اشعیا به خدا می گوید: «خداوندا، تا به‌ كی‌ این‌ وضع‌ ادامه‌ خواهد داشت‌؟» (تورات، اشعیا، 6: 11) یا ارمیا: «این‌ وضع‌ تا به‌ كی‌ طول‌ می‌كشد؟ تا به‌ كی‌ باید خروش‌ جنگ‌ و صدای‌ شیپور جنگ‌ را بشنوم‌؟» (تورات، ارمیا، 4: 21) و در جای دیگر: «تا به‌ كی‌ این‌ پیام‌آوران‌ دروغین‌ با حرفهای‌ ساختگی‌شان‌ قوم‌ مرا فریب‌ خواهند داد؟» (ارمیا، 23: 26)
نمونۀ دیگر، ایوب است که پس از دچار شدن به بلاها به خدا می گوید: «چرا مرا هدف تیرهای خود قرار داده ای؟» (تورات، ایوب، 7: 20) یا در جای دیگر به خدا می گوید: «به من بگو چه گناهی کرده ام؟» (ایوب، 9: 2) یا: «وقتی انسان می میرد، آیا دوباره زنده می شود؟» (ایوب، 14: 14) یا: «آیا تا به حال، چراغ شریران، خاموش شده یا بلایی بر سرشان آمده است؟» (ایوب، 21: 17)
دلیل این که مطالب بالا را ذکر کردم این بود که بگویم پرسش های شما بسیار خردمندانه، شایسته و اندیشه برانگیز است و جای سپاس و آفرین دارد و چه بسا به پرسش های بعضی از پیامبران پهلو می زند. اینک من به اندازۀ توان و آگاهی ام پاسخ پرسش های شما را برایتان می نویسم. باشد که آغازی باشد برای گفتگو و پرسش و پاسخ های بیشتر.
2.نکتۀ مهم دیگر این است که در سراسر تورات و انجیل، خدا (یهوه) بنگاه همسریابی ندارد. حتی وقتی حضرت داود (شاه و نبی قوم اسرائیل) زنا می کند، در زمان پادشاهی خود داود، در تورات نوشته می شود! و خداوند، برای زنای داود، مجازاتی در نظر می گیرد چنان که در کتاب مقدس تورات آمده:
«ناتان به داود گفت: .. يَهُوَه، خداي اسرائيل، چنين مي گويد: من تو را بر اسرائيل به پادشاهي مسح نمودم و من تو را از دست شائول رهايي دادم .. پس چرا كلام خداوند را خوار نموده، در نظر وي عمل بد بجا آوردي. و اورياي حتَّي را به شمشير زده، زن او را براي خود به زني گرفتي، و او را با شمشير بني عَمّون به قتل رسانيدي؟‌ پس حال، شمشير از خانة تو هرگز دور نخواهد شد به علت اينكه مرا تحقير نموده، زن اورياي حتَّي را گرفتي تا زن تو باشد. خداوند چنين مي گويد: اينك من از خانۀ خودت، بدي را بر تو عارض خواهم گردانيد و زنان تو را پيش چشم تو گرفته، به همسايه ات (دشمن ات) خواهم داد و او (همسایه ات، دشمن ات) درنظر اين آفتاب، با زنان تو خواهد خوابيد.» (دوم سموئیل، 12: 7 - 11)
همچنین عیسای مسیح، پسر یگانۀ خدای پدر، هرگز ازدواج نکرد.
3.نکتۀ دیگر این که نام خدا در سراسر تورات و انجیل، یکی است و چیزی نیست جز: یهوه و انبیاء نیز از نسل اسحاق اند؛ اسحاقی که طبق تورات، خدا به ابراهیم گفته بود او (اسحاق) را قربانی کند. یهودیان از اعقاب اسحاق اند و اعراب از نسل اسماعیل. ولی محمد، نه تنها نام خدا را عوض کرده بلکه قاعدۀ نبوت را نیز بر هم زده! چون خودش از نسل اسماعیل بوده و وقتی ادعای نبوت می کند اولین معترضان به او که نبوت اش را نپذیرفتند یهودیان بودند که به او گفتند: تو از نسل اسماعیلی در حالی که حتی یک نبی هم از نسل اسماعیل نداشته ایم و طبق کلام خدا وعدۀ چنین چیزی نیز به ما داده نشده است. این جا به ناچار آیه آمد که: خداوند به ابراهیم گفته بود اسماعیل را قربانی کند، نه اسحاق را! خلاصه این که خدای مورد اشاره در قرآن [الله: که نام بت بزرگ مکه بوده و پدر محمد نیز بندۀ او (عبدالله) نامیده شده بوده]، با خدای تورات و انجیل (یهوه)، تفاوت های بسیار بسیار بنیادی و بسیاری دارد. البته واضح است که محمد در تمام عمرش و مسلمانان در طول تاریخ کوشیده اند خود را وارث پیامبران پیشین نشان دهند!
4.و نکته ای دیگر: در کتاب مقدس، پیدایش، باب 1، آیۀ 5، آمده: « و خدا روشنایی‌ را روز نامید و تاریكی‌ را شب‌ نامید. و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزی‌ اول‌.» (پیدایش، 1: 5)
کلمۀ عبری که متاسفانه معمولا به «روز» ترجمه می شود، יום  yowm است که به معنی «مدت طولانی» نیز هست. برای دانستن معنای یوم در عبری و ترجمۀ آن به انگلیسی، می توانید به سایت های زیر مراجعه نمایید:
در مزامیر نیز آمده: «(خداوندا) هزار سال‌ در نظر تو چون‌ یك‌ روز، بلكه‌ چون‌ یك‌ ساعت‌ است‌.» (مزامیر، 90: 4) و یا پطرس رسول (از حواریون) می گوید: «ای‌ عزیزان، این‌ یک‌ چیز از شما مخفی‌ نماند که‌ یک‌ روز نزد خدا چون‌ هزار سال‌ است‌ و هزار سال‌ چون‌ یک‌ روز.» (دوم پطرس، 3: 8)
البته در نهایت، واژۀ روز که در پیدایش آمده، باز هم دقیقا به معنای هزار سال نمی تواند باشد چون هزار سال از قدیم الایام در اکثر زبان های جهان، برای توصیف یک دورۀ طولانی به کار می رفته چنان که در شاهنامه نیز، سلطنت ضحاک مار دوش، هزار سال بیان شده است.
5.دربارۀ ارتباط کلام خدا (یهوه) با علم و خرد، بد نیست اشاره کنم که در اشعیا، باب 40 (حدود 700 سال پیش از میلاد مسیح) آمده: «آیا ندانسته‌ و نشنیده‌اید و از ابتدا به‌ شما خبر داده‌ نشده‌ است‌ و از بنیاد زمین‌ نفهمیده‌اید؟ او (خدا) است‌ كه‌ بر كره‌ زمین‌ نشسته‌ است‌.
(He sits enthroned above the circle of the earth)
مردم روی زمین مثل مورچه های ریزی در حرکت هستند. اوست‌ كه‌ آسمانها را مثل‌ پرده‌ می‌گستراند و آنها را مثل‌ خیمه‌ به‌ جهت‌ سكونت‌ پهن‌ می‌كند.» (اشعیا، 40: 21-22)
6.در نهایت، می خواهم بگویم ارتباطات شگفت انگیزی میان کتاب مقدس و نویسندگان آن، با علم و منطق و بهداشت وجود داشته است. مثلا موسی در علوم مصریان، سرآمد و متبحر بود، سلیمان، فیلسوف و حکیمی بود که از دور و نزدیک برای دانستن حکمت اش نزد او می آمدند، دانیال، عزریا و نحمیا در علوم بابلی و ایرانی، استاد شده بودند و همۀ انبیاء و بزرگان مذکور، حکیمان بزرگ زمان خود بودند.
ولی با وجود این ها، کتاب مقدس، مهم ترین ویژگی یی که دارد این است که کتابی است برای شناخت خدا. این نکته ما را رهنمون می کند که آن را کتابی عرفانی (شناختی؛ برای شناخت) بدانیم. همچنین زبان شاعرانه ای که در بسیاری از جاهای کتاب مقدس (به ویژه در مزامیر) وجود دارد به ما می گوید که کتاب مقدس یک کتاب معمولی نیست و زبان آن نیز ویژه است. پس برای درک یک اثر ویژه، بهتر است با نگاهی ویژه به آن بنگریم. آمین و ایدون باد و ایدون تر باد.
دوستدار خداوند ایران و انیران
و پرستندۀ خداوندِ ایرانی و انیرانی
 دیوید (علی) فرهادپور

گر بر فلكم دست بدي چون يزدان برداشتمي من اين فلك را زميان ازنو فلكي دگر چنان ساختمي كازاده بكام دل رسيدي آسان. "خيام"
اي كاش كه جاي آرميدن بودي يا اين ره دور را رسيدن بودي يار از پس صد هزار سال از دل خاك چون سبزه اميد بردميدن بودي. " خيام"

آمین و ایدون باد

اي آنكه نتيجه چهار و هفتي وز هفت و چهار دايم اندر تفتي مي خور كه هزار بار بيشت گفتم باز آمدنت نيست چو رفتي رفتي
بيش از آنكه برسرت شبيخون آرند فرماي كه باده گلگون آرند تو زر نيي اي غافل نادان كه ترا در خاك نهند و باز بيرون آرند

اگر دیدگاه هایی به این دیدگاه ها افزوده شد، به متن خواهم افزود.

نکته:
گفتگوی بالا حدود یک سال پیش در صفحۀ فیس بوکی «مسیح ایران» انجام شده و پس از آن بر روی وبلاگ نهاده ام
به دلیل تغییراتی که در وبلاگ انجام شده بود موقتا حذف شده و دوباره قابل مشاهده است



۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

عیسی، حکمت (حُخما ی) ِ عبری و لوگوس ِ یونانی است


LOGOS


واژه «حکمت» که در زبان عبری برای آن واژه «حُخْمَا»hokhmah» » (חָכמָה : chokmâh) به کار رفته، در زبان انگلیسی به wit، wisely، wisdom و skillful ترجمه شده و دارندة آن به عبری «حاخام» (hakhmah) و به مرور زمان، «خاخام» خوانده شده. ترجمۀ hokhmah به فارسی می شود: کلام، منطق، قانون و عقل.
Scott, Robert B.Y. 1996:p.557))
http://www.sacred-texts.com/bib/poly/h2449.htm


واژه «حکمت» (hokhmah) در عهد قدیم کاربرد فراوان و معانی گوناگونی دارد. صنعتگر چیره دست و هنرمند ماهر و خبره، «حکیم» خوانده شده است. (سفر‌خروج ، 36: 8 )؛ هنر حکومت و ادارة عادلانه امور کشور را حکمت خوانده‌اند (‌اول پادشاهان، 3: 28)؛ زیرکی و هوشمندی نیز به حکمت تعبیر شده است ( دوم سموئیل ، 14: 2)، حکمت باعث می شود انسان بتواند درست زندگی کند و زندگی شرافتمندانه داشته باشد (‌امثال سلیمان، 3: 13ـ 17)، و حکمت باعث می شود رفتار و کردار انسان درست شود. (همان ، 5: 2) پس حکمت، هنر زندگی کردن است؛ نوعی از زندگی که انسان را جاودانه می کند.
( همان 8 : 35 ـ 36 ؛ 9: 5)؛ (Cf. Murphy, Roland.E. ,1985,p.1135 )


بنابراین می‌توان از همۀ این کاربردها چنین نتیجه گرفت که پشت واژۀ «حکمت» به گونه‌ای معنای مهارت و خبرگی (و چون عیسی می گوید: "چون مار هشیار باشید" شاید هم در بعضی جاها: رندی) نهفته است؛ ولی با توجه به این‌که این واژه برای چه کسی به کار می‌رود، یعنی با توجه به متعلق آن، معنایش متفاوت می‌شود.
همچنین می توان گفت وقتی در آغاز انجیل یوحنا می خوانیم، در آغاز «لوگوس» (Logos) بود و لوگوس، نزد خدا بود و لوگوس، خدا بود ...، منظور از لوگوس، دقیقا همان عیسی است و «لوگوس» که کلمه ای یونانی است، معادل «حُخْمَا» ی عبری است. همان «حُخْمَا» یی که در امثال، سرتاسر باب 8 از آن سخن رفته است.
عیسی لوگوس خداوند و لوگوس جهان است. (انجیل یوحنا، 1: 1-18) "او قبل از همه چیز وجود داشت و همه چیز به وسیلۀ او با هم ارتباط پیدا می کند." (انجیل/ کولسیان، 1: 17) همچنین "مسیح، همه چیز است و در همه می باشد." (انجیل/ کولسیان، 3: 11)


همچنین برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به مقاله زیر:
Why Was Jesus Called the Word of God? (Logos)


و مقالۀ زیر:
What about Other Books that Claim Biblical Authority?


متاسفانه در اکثر ترجمه های فارسی و شاید هم همۀ آن ها، «لوگوس»، در سه آیۀ اول یوحنا به «کلمه» ترجمه شده که علیرغم درست بودن، ناکامل است. ای کاش از این به بعد، حداقل در پانویس یا پی نویس، معنای دقیق «لوگوس» و پیچیدگی و زیبایی معنایی آن در ترجمه ها بیان شود.

مولف و گردآورنده:
دیوید فرهادپور
(علی فرهادپور سابق)

۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

محبت بزرگترین حکم مسیحیت


مسيحی شدن، انجام يک سری مراسم خاص مذهبی و يا پيوستن به يک دين جديد نمی‌باشد. رفتـن به کليسا و انجام يک سری مراسم و تشريفات خاص مذهبی، بخودی خود، باعث مسيحی شدن کسی نمی‌شود. مسيحی شدن، به معنای برقرار گشتن يک رابطه و مشارکت حقيقی و خالص و شخصی، با خدا می‌باشد که خالق کل کائنات و ما انسانها است.برطبق کلام خدا درانجيل شريف، رساله به روميان، فصل سوم، آيه ٢٣ "همه گناه کرده‌اند و از جلال خدا محرومند،". آدم و حوا، اجداد انسان، متأسفانه از خدا نافرمانی کرده و مرتکب گناه شدند و بهمين علت، گناه وارد نسل بشر شد وهمه را آلوده ساخت. اين موضوع را می‌توانيم در همه انسان‌ها مشاهده کنيم چون ما ذات و طبيعتی گناه‌آلود داريم و در افکار و سخنان و اعمال خود گناه می‌کنيم. کلام خدا، در رساله به روميان، فصل ششم، آيه ٢٣ می‌فرمايد: "زيرا مزدی که گناه می‌دهد موت است، . . ." و موت يعنی جدايی از خدا. چون خدا قدوس و پاک است و نمی‌تواند گناه را تحمل کند، با وجود عشق و محبتی که او نسبت به انسان دارد، رابطه و مشارکت و دوستی با انسان را رد می‌کند. انسان گناهکار، با وجود گناهان خود، نمی‌تواند به حضور خدای قدوس و پاک راه يافته و با او رابطه و مشارکت داشته باشد. ضمناً، انسان گناهکار با اعمالش که از ذات و دل آلوده به گناه او بيرون می‌آيد، نمی‌تواند خدا را خشنود بسازد مگر اينکه گناهانش آمرزيده شده و دل و وجودش از گناه پاک گردد.
در حدود دو هزار سال پيش، خدا بخاطر عشق و محبت خود، قدم آشتی با انسان گناهکار را برداشت يعنی حاضر شد مظهر و يا از لحاظ روحانی، پسر خود عيسی مسيح را به جهان بفرستد تا مثل يک قربانی کامل و بی‌عيب، بخاطر ما و برای پرداخت جريمه گناهان ما، برروی صليب بميرد. انجيل شريف، يوحنا، فصل سوم، آيه ١٦ می‌فرمايد: "زيرا خدا جهانيان را آنقدر محبت نمود که پسر يگانه خود را داد تا هرکه به او ايمان بياورد هلاک نگردد بلکه صاحب حيات جاودان شود". همچنين کلام خدا در روميان، فصل سوم، آيات ٢٤ تا ٢٦ می‌فرمايد: "اما با فيض خدا همه بوساطت عيسی مسيح که آنان را آزاد می‌سازد، بطور رايگان، نيک محسوب می‌شوند. زيرا خدا مسيح را بعنوان وسيله‌ای برای آمرزش گناهان که با ايمان بخون او بدست می‌آيد در مقابل چشم همه قرار داده و با اين کار، خدا عدالت خود را ثابت نمود زيرا درگذشته بسبب بردباری خود گناهان آدميان را ناديده گرفت تا در اين زمان، عدالت خدا کاملاً بثبوت برسد، يعنی ثابت شود که خدا عادل است و کسی را که به عيسی ايمان می‌آورد نيک می‌شمارد .خداوند با نیک شمردن ما محبت والای خود را ثابت کرد و به ما نیز حکم فرموده تا همواره یکدیگر را محبت کرده تا در عیسی مسیح، ماندگار و رستگار شویم. در انجیل آیات بسیاری وجود دارد که از محبت یاد می کند و این آیات اهمیت خداوند به محبت و نمود محبت در زندگی خداوندمان عیسی مسیح را نشان می دهند.
لوقا   11 :  42 واي به حال شما اي فريسيان، شما از نعناع و سداب و انواع ادويه ده يک مي دهيد، امّا از اجراي عدالت و محبّت به خدا غافل هستيد. اينها چيزهايي است كه شما بايد بدون غافل ماندن از چيزهاي ديگر به عمل آوريد.
مرقس   10 :  21عيسي با محبّت به او خيره شده فرمود: «يک چيز كم داري، برو آنچه داري بفروش و به فقرا بده كه در عالم بالا گنجي خواهي داشت و بعد بيا و از من پيروي كن.
لوقا   6 :  27 امّا به شما كه سخن مرا مي شنويد مي گويم: به دشمنان خود محبّت نماييد، به آناني كه از شما متنفّرند نيكي كنيد.
يوحنا   3 :  16 زيرا خدا جهانيان را آن قدر محبّت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هرکه به او ايمان بياورد هلاک نگردد، بلكه صاحب حيات جاودان شود.
يوحنا   13 :  35 اگر نسبت به يكديگر محبّت داشته باشيد، همه خواهند فهميد كه شاگردان من هستيد.
يوحنا   15 :  9 همان طور كه پدر مرا دوست داشته است من هم شما را دوست داشته ام. در محبّت من بمانيد.
يوحنا   15 :  13 محبّتي بزرگتر از اين نيست كه کسي جان خود را فداي دوستان خود كند.
يوحنا   17 :  24 اي پدر، آرزو دارم کساني که به من بخشيده اي در جايي که من هستم با من باشند تا جلالي را كه تو بر اثر محبّت خود بيش از آغاز جهان به من دادي، ببيند.
يوحنا   15 :  10 اگر مطابق احكام من عمل كنيد، در محبّت من خواهيد ماند، همان طور كه من احكام پدر را اطاعت نموده ام و در محبّت او ساكن هستم.
روميان   5 :  5 اين اميد هيچ وقت ما را مأيوس نمي سازد، زيرا محبّت خدا به وسيله روح القدس كه به ما عطا شد، قلبهاي ما را فرا گرفته است.
روميان   13 :  8 هيچ چيز به كسي مقروض نباشيد، به جز محبّت به يكديگر. کسي که ديگران را محبّت كند، شريعت را بجا آورده است.
روميان   13 :  10 کسي که همسايه خود را دوست دارد، به او بدي نمي کند. پس محبّت اجراي كامل تمام شريعت است.
روميان   14 :  15 و اگر ديگران به خاطر غذايي كه تو مي خوري آزُرده شوند، ديگر از روي محبّت رفتار نمي کني. نگذار آنچه مي خوري، موجب هلاكت شخصي كه مسيح در راه او مُرد، بشود.
اول قرنتيان   13 :  1 اگر به زبانهاي مردم و فرشتگان سخن گويم ولي محبّت نداشته باشم، فقط يک طبل ميان تُهي و سنج پر سرو صدا هستم.

جلال بر نام خداوند محبت، عیسی مسیح
نویسنده: پویا امیری (یاکوب)


۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

آیا دانش، شیطانی است؟



 


در یکی از جلسات کلیسایی، مسئول جلسه به یکی از برادران ایماندار که یک بیماری جسمی داشت گفت: «شما که به مسیح ایمان دارید چرا باید برای بیماری تان قرص بخورید؟» از همان روز این پرسش در ذهن من به وجود آمد که آیا دانش، شیطانی است؟ و آیا یک ایماندار، نیازی به مراجعه به پزشک ندارد؟ آیا اگر دست کسی شکست فقط باید دعا کند و نباید نزد پزشک برود؟ آیا یک ایماندار نباید کودکش را برای واکسن نزد پزشک ببرد؟
پرسش هایی همچون این ها را می توان در این زمینه مطرح کرد و به عنوان یک ایماندار لازم است پاسخ هایی را برای آن ها بیابیم. من نیز به نوبۀ خود و به عنوان یک ایماندار کوشیده ام با توجه به کتاب مقدس، پاسخی برای آن ها بیابم.
در آغاز به ذکر آیاتی از کتاب مقدس می پردازم که در آن ها به قدرت خداوند اشاره شده و در آن ها آمده است که هیچ چیز خارج از قدرتِ او نیست:
«هر چه هست از خداست؛ وجود همه چیز به قدرت او وابسته است و همه چیز برای شکوه و جلال اوست. ستایش بی پایان بر او باد! آمین.» (رومیان، 11: 36. ت) [1]
«در آفرینش چیزی نیست که از خدا پوشیده بماند. همه چیز در برابر چشمان او برهنه و روباز است و همهً ما باید حساب خود را به او پس بدهیم.» (عبرانیان، 4: 13. ش)
«سرچشمه و وسیله و مقصد همه چیز، خدا است.» (رومیان، 11: 36، ش)
«پدر، همه چیز را به مسیح سپرده است.» (متی، 11: 27، ش + لوقا، 10: 22، ش + یوحنا، 13: 3)
«خدا همه چیز را زیر پای مسیح قرار داده است.» (اول قرنتیان، 15: 27، ش)
با توجه به آیات مذکور، می توان این فرضیه را مطرح کرد و در این مقاله به آن پرداخت که علم و دانش نیز خارج از حیطۀ قدرتِ خدا نیست، و یک پزشک که توانایی درمان بعضی از بیماری ها را دارد، این توانایی را از خدا دریافت کرده، یا دانشمندی که توانایی کشف یا اختراع بسیاری از چیزها را دارد این توانایی را به فیض خداوند دارد.
شاید بپرسید دانشمندی که در تولید جنگ افزارهای مرگبار شرکت می کند و بمب اتم می سازد نیز از سوی خدا این قدرت را کسب کرده است؟ پاسخ این پرسش، بسیار ساده و روشن است: خدا به دلیل این که ما را به شکل خود آفریده (پیدایش، 1: 27)، به ما آزادی نیز داده و این ماییم که می توانیم انتخاب کنیم رابرت اوپنهایمر (از نخستین سازندگان بمب اتم) باشیم یا مادر ترزا(؟)، همچنان که خدا به ما توانایی ساخت چاقو را هم داده و این ماییم که می توانیم از این چاقو برای آماده کردن بهترین غذاها استفاده کنیم یا این که با آن چاقو، کسی را بکشیم. حال اگر انسان از دانش خود برای کشف و اختراع های مفید برای جامعۀ بشری استفاده کند می تواند در حد توان خود در راستای ارادۀ خداوند حرکت کند و شیطانی نباشد. (هر چند از بهترین اختراعات مفیدِ بشر نیز استفاده های شیطانی شده است، مانند استفاده از چرخ در جنگ افزارهای مرگبار، استفاده از هواپیما برای بمباران و استفاده از آتش برای سوزاندن انسان ها.)
با این حساب، این سوال پیش می آید که وقتی چیزی همچون دانش، مانند تیغی دولبه است و هم ممکن است در راستای ارادۀ خداوند عمل کند و هم مخالف و متضاد با ارادۀ خدا، آن چیز، در اصل و در نهایت، خدایی است یا شیطانی؟
به گفتۀ کتاب مقدس، شیطان، گاهی خود را به شکل فرشتۀ نور در می آورَد (دوم قرنتیان، 11: 14) و نمونۀ بارز ِ آن این است که متی، مرقس، لوقا، یوحنا، پولس، پطرس، یعقوب و رسولان دیگر، به الهام روح القدس، همچون فرشته های نورانی، متون و نامه هایی را نوشتند، با روح القدس و تا حد توان، طبق ارادۀ خداوند زیستند و پس از ایماندارشدن، کسی را دستگیر و زندانی نکرده و نکشتند. ولی پس از آن ها، بعضی از افراد، با نیات شیطانی و با استفاده از آزادی شان، خود را به شکل فرشتۀ نور (رسول، معلم، واعظ و کشیش) درآوردند، با روح القدس و طبق ارادۀ عیسی مسیح نزیستند و قرون وسطی را - با دادگاه های تفتیش عقاید، شکنجه گاه ها، اعتراف گیری های زیر شکنجه، آدم سوزی ها و جنایت های دیگرش - به وجود آوردند.
همچنان که شیطان، گاهی خود را به شکل فرشتۀ نور در می آورَد، علم و دانش نیز کاربردی دوگانه و گاهی غیرقابل تشخیص می تواند پیدا کند. دانش و نوشته های مختلف بشری، در واقع مانند یک مادۀ خام هستند و اگر آماری کلی بگیریم معمولاً خودِ مکتشفان و مخترعان نیستند که شیطانی، عامل ِ جنگ، ویرانی، کشتار و شکنجه اند، بلکه این سیاستمداران و نظامیان اند که از این دستاوردها، استفادۀ شیطانی می کنند. به همین ترتیب، نمی توان گفت گناه ساختن بمب اتم، به گردن جان دالتون (کاشف تئوری اتم) یا انشتین است چون با این حساب، گناهِ ساختِ همۀ جنگ افزارها به گردن کاشفِ آتش است، گناهان ِ یک فرزند به گردن پدرش است و همۀ گناهان بشر بر دوش ِ خدا است چون انسان را او آفریده است!!!
چنین برداشت هایی غیرمنطقی و غیرعلمی است و هیچ عقل سالمی این ها را نمی پذیرد. با چنین دیدگاه غیرمنطقی یی اگر کسی با یک قلوه سنگ طبیعی، کسی را بکشد گناهش بر دوش کیست؟ سنگ را که کسی نساخته و در اصل آفریدۀ خدا است.
اگر انسان، آزادی نداشت، گناهان هر کس بر عهدۀ شخص دیگری قبل از او می بود و این رشته ادامه می یافت تا به گناهکار اولیه، یعنی سازندۀ سیستم ِ جبری ِ انسان و جهان برسد. ولی چون انسان، «به شکل خدا» آفریده شده و «آزادی» دارد، پس سیستم ِ جهان، جبری نیست و هر کس باید برای کار خود (یا گناه خود) پاسخ گو باشد.
کارهایی که بسیاری از دانشمندان یا پزشکان انجام می دهند شبیه به کارهایی است که ایلیا و الیشع، با قدرت خدا و از طریق ابزارهای بشری انجام می دادند: ایلیا، جامۀ خود را به آب ِ رود اردن زد، آب ِ رود، از میان به دو قسمت شد و ایلیا و الیشع از وسط آن گذشتند (دوم پادشاهان، 2: 7و8)؛ یا به دستور الیشع، در غذایی که سمّی بود، آرد ریختند و غذا قابل خوردن شد. (دوم پادشاهان، 4: 39-41) معنای سخن ام این است که پزشکان و دانشمندان همچون پیامبرانی اند که با ابزار کار می کنند و کارهای خارق العاده که کمی شبیه و نزدیک به معجزه اند انجام می دهند مانند درمان بیماری های خاص یا کشف و اختراع چیزهای شگفت انگیز همچون اتم، مواد عکاسی و ظهور فیلم یا نیروی الکتریسیته.
انبیاء، کارهای بزرگ تری انجام می دادند و پزشکان و دانشمندان، کارهای کوچک تر. البته اگرچه امروزه یا در چند سال آینده، با پیشرفت های علمی ممکن است آب رود را بتوان به دو قسمت کرد یا آش سمّی را پس از ترکیب با مواد خاصی بتوان خورد، ولی قدرت انجام پیشرفت های علمی نیز از خدا است چون در کتاب مقدس آمده: «خدا است که نفس و حیات و همه چیز را به جمیع آدمیان می بخشد.» (اعمال رسولان، 17: 25، ش) بر اساس همین آیه، علم و دانش نیز استثناء نیستند، جزئی از همه چیز اند و نمی توان گفت خدا در معجزات ایلیا و الیشع و کارهای دانشمندان و پزشکان نقشی نداشته و ندارد.(!) اگر بگوییم خدا در کارهای دانشمندان و پزشکان، نقشی ندارد، پس می توانیم روش حذف فاعل اصلی را ادامه دهیم و بگوییم لباس ایلیا، معجزۀ ایلیا را به وجود آورده، یا بگوییم آرد بوده که باعث معجزۀ الیشع شده، میکروسکوپ است که اتم را کشف کرد یا تیغ جراحی است که درمان می کند و خدای زنده، قدرتِ انجام معجزات و کارهای مختلف را به انبیاء، دانشمندان و پزشکان نداده و نمی دهد.(!)
ممکن است عده ای بگویند: خدا همیشه معجزات را با استفاده از ابزارهای مشخص انجام داده، مانند عصای موسی و لباس ایلیا، و نتیجه بگیرند که معجزات ذکر شده، واقعا معجزه نیستند بلکه کارهایی هستند که بر اساس قوانین علمی و توسط ابزارهای مادی انجام می شوند. از آن جا که "فکرهای خدا از فكرهای‌ انسان ها بلندتر و برتر است‌" (اشعیا،55: 8 و9)، خدا پیشاپیش پاسخ این افراد را در کتاب مقدس، داده است تا بدانند گاهی نیز معجزات، بدون تاثیر، دخالت یا وجود ابزار خاصی صورت گرفته است:
«.. ایلیا با آن‌ سنگها قربانگاه‌ خداوند را از نو ساخت‌. بعد زمین‌ دور قربانگاه‌ را به‌ عمق‌ یك‌ متر كند و هیزمها را روی‌ قربانگاه‌ گذاشت‌، گاو را تكه‌تكه‌ كرد و آن‌ را روی‌ هیزمها نهاد و گفت‌: "چهار سطل‌ آب‌ بیاورید و روی‌ تكه‌های‌ گاو و هیزم‌ بریزید." آنها چنین‌ كردند. ایلیا گفت‌: "باز هم‌ آب‌ بریزید." آنها باز هم‌ آب‌ ریختند. ایلیا باز گفت‌: "یكبار دیگر هم‌ بریزید." آنها برای‌ بار سوم‌ آب‌ ریختند بطوریكه‌ آب‌، قربانگاه‌ را پر ساخته‌، از آن‌ سرازیر شد و گودال‌ اطراف‌ را نیز تمام‌ پر كرد. هنگام‌ عصر كه‌ وقت‌ قربانی‌ كردن‌ بود، ایلیا كنار قربانگاه‌ ایستاد و اینطور دعا كرد: "ای‌ خداوند، خدای‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب‌، امروز آشكار كن‌ كه‌ تو خدای‌ اسرائیل‌ هستی‌ و من‌ خدمتگزار تو می‌باشم‌. ثابت‌ كن‌ كه‌ همۀ‌ این‌ كارها را من‌ به‌ فرمان‌ تو انجام‌ داده‌ام‌. ای‌ خداوند، جواب‌ بده‌. دعای‌ مرا اجابت‌ فرما تا این‌ قوم‌ بدانند كه‌ تو خدا هستی‌ و ایشان‌ را بسوی‌ خود باز می‌گردانی‌." آنگاه‌ خداوند آتشی‌ از آسمان‌ فرستاد و قربانی‌ و هیزم‌ و حتی‌ خاك‌ و سنگ‌ قربانگاه‌ را سوزانید و آب‌ گودال‌ را نیز خشك‌ كرد. وقتی‌ بنی‌اسرائیل‌ این‌ را دیدند، همگی‌ روی‌ خاك‌ افتادند و فریاد زدند: "خداوند، خداست‌! خداوند، خداست‌!"» (اول پادشاهان، 18: 32-39)
«.. كلام‌ خداوند بر الیشع‌ نازل‌ شد و او گفت‌: خداوند می‌فرماید: "بستر خشك‌ این‌ رودخانه‌ را پر از گودال‌ كنید تا من‌ آنها را از آب‌ مملو سازم‌. باد و باران‌ نخواهید دید، اما رودخانۀ‌ خشك‌ پر از آب‌ می‌شود تا هم‌ خودتان‌ سیراب‌ شوید و هم‌ چهارپایانتان‌."» (دوم پادشاهان، 3: 15-17)
جالب این جا است که طبق کتاب های به جا مانده از آن زمان، کسی با فکر انسانی خود، مسائلی همچون «معجزه از طریق ابزار» و «معجزه بدون استفاده از ابزار» را مطرح نکرده بود تا خدا یا نبی بخواهند با چنین معجزه ای و نقل آن در کتاب مقدس، پاسخ آنان را بدهند. این آیه ها علیرغم این که برای آن زمان و برای همۀ زمان ها در کتاب مقدس آمده اند، به ویژه برای پاسخ به کسانی اند که امروزه می کوشند بهانه هایی بتراشند تا معجزات عظیم خداوند را در زمان های گذشته، انکار کنند. جالب این که خداوند، معجزات بسیاری را در زمان حاضر از طریق انبیاء امروزین یا بدون استفاده از آن ها نیز انجام می دهد که شفابخشی های متعدد و دگرگونی های بنیادی در زندگی انسان ها (به ویژه در زندگی خلافکاران، بزهکاران، معتادان و ...) از جملۀ این معجزات است ولی منکران حقیقتِ عیسی مسیح، باز هم آن ها را نمی پذیرند.
در زمینۀ ارتباط نزدیک میان خداوند، دانش، نبوت، پزشکی، درمان و معجزه، نکتۀ قابل توجه دیگر این است که در عهد عتیق، زمان های گذشته و جوامع سنتی، میان دانشمند، پزشک، کاهن، نبی، مشاور پادشاه، مشاور جنگی، قانونگزار و قاضی مرز دقیقاً روشنی وجود نداشت و به این نکته، هم مردم شناسان، جامعه شناسان و مورخان اشاره کرده اند و هم در کتاب مقدس، خود خدا آن را برای ما به روشنی بیان کرده است که نمونه هایی از آن را در زیر می آوریم: 
«.. موسی‌ برای‌ رسیدگی‌ به‌ شكایات‌ مردم‌ در جایگاه‌ خود نشست‌ و مردم‌ از صبح‌ تا غروب‌ در حضور او ایستادند ..» (خروج، 18: 13-21)
«خداوند این‌ قوانین‌ را به‌ موسی‌ و هارون‌ داد: "اگر روی‌ پوست‌ بدن‌ شخصی‌ دمل‌، جوش‌ یا لكۀ براقی‌ مشاهده‌ شود، باید وی‌ را نزد هارون‌ یا یكی‌ از كاهنان‌ نسل‌ او بیاورند، چون‌ احتمال‌ دارد آن‌ شخص‌ مبتلا به‌ جذام‌ باشد. كاهن،‌ لكه‌ را معاینه‌ خواهد كرد. اگر موهایی‌ كه‌ در لكه‌ است‌ سفید شده‌ باشد و اگر آن‌ لكه‌ از پوست‌ عمیق‌تر باشد، پس‌ مرض‌ جذام‌ است‌ و كاهن‌ باید او را شرعاً نجس‌ اعلام‌ كند .."» (لاویان، 13: 1-4)
«اگر كسی‌ خانۀ خود را وقف‌ خداوند كند ولی‌ بعد بخواهد آن‌ را بازخرید نماید، كاهن‌ باید قیمت‌ خانه‌ را تعیین‌ كند و نذر كننده‌، این‌ مبلغ‌ را به‌ اضافه‌ یك‌ پنجم‌ بپردازد.» (لاویان، 27: 14)
«هرگاه‌ مردی‌ نسبت‌ به‌ زنش‌ مشكوك‌ شود و گمان‌ برد كه‌ او با مرد دیگری‌ همبستر شده‌ است‌، ولی‌ به علت‌ نبـودن‌ شهـود، دلیلـی‌ در دست‌ نداشتـه‌ باشـد، آنوقت‌ برای‌ روشن‌ شدن‌ حقیقت‌، زن‌ خود را پیش‌ كاهن‌ بیاورد.» (اعداد، 5: 12-14)
«اگر محكوم‌ از قبول‌ حكم‌ قاضی‌ یا كاهن‌ كه‌ خادم‌ خداوند است‌، خودداری‌ كند مجازات‌ او مرگ‌ است‌.» (تثنیه، 17: 12)
«سلیمـان‌ پادشاه‌ بر تمام‌ اسـرائیل‌ حكومت‌ می‌كرد و مقامات‌ دربار او عبارت‌ بودند از: عزریا (پسر صادوق‌): رئیس‌ كاهنان‌؛ .. صادوق‌ و ابیاتار: كاهن‌؛ .. زابود (پسر ناتان‌): كاهن‌ و مشاور پادشاه‌ ..» (اول پادشاهان، 4: 1-5)
 «یهوشافاط‌ [پادشاه یهودا] گفت‌: "او نبی‌ راستین‌ خداوند است‌." پس‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ و یهودا و ادوم‌ نزد الیشع‌ [ ِ نبی] * رفتند تا با او مشورت‌ نمایند كه‌ چه‌ كنند. (دوم پادشاهان، 3: 12)
«.. نزدیك‌ ظهر آن‌ پسر مُرد. مادرش‌ او را برداشت‌ و به‌ اتاق‌ الیشع‌ برد و جسد او را روی‌ تختخواب‌ گذاشت‌ و در را بست‌. سپس‌ برای‌ شوهرش‌ این‌ پیغام‌ را فرستاد: "خواهش‌ می‌كنم‌ یكی‌ از نوكران‌ را با الاغی‌ بفرست‌ تا نزد آن‌ مرد خدا بروم‌" ... وقتی‌ الیشع‌ آمد و دید پسر مرده‌ روی‌ رختخوابش‌ است‌، به‌ تنهایی‌ داخل‌ اطاق‌ شد و در را از پشت‌ بست‌ و نزد خداوند دعا كرد.  سپس‌ روی‌ جسد پسر دراز كشید و دهان‌ خود را بر دهان‌ او، چشم‌ خود را روی‌ چشم‌ او، و دست‌ خود را بر دستش‌ گذاشت‌ تا بدن‌ پسر گرم‌ شد. الیشع‌ برخاست‌ و چند بار در اطاق‌ از این‌ سو به‌ آن‌ سو قدم‌ زد و باز روی‌ جسد پسر دراز كشید. این‌ بار پسر هفت‌ بار عطسه‌ كرد و چشمانش‌ را گشود ..» (دوم پادشاهان، 4: گزیده ای از 20-35)
«پادشاه‌ سوریه‌ با اسرائیل‌ وارد جنگ‌ شده‌ بود. او پس‌ از مشورت‌ با افراد خود، محل‌ اردوگاه‌ جنگی‌ را تعیین‌ كرد. ولی‌ الیشع‌ محل‌ اردوگاه‌ را به‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ خبر داد تا به‌ آنجا نزدیك‌ نشود. به‌ این‌ ترتیب‌ هر بار سوری‌ها محل‌ اردوگاه‌ خود را تغییر می‌دادند پادشاه‌ اسرائیل‌ توسط‌ الیشع‌ از محل‌ آنان‌ خبردار می‌شد(دوم پادشاهان، 6: 8-10. ت)
«پس‌ اشعیا به‌ افراد حزقیای‌ پادشاه‌ گفت‌ كه‌ مقداری‌ انجیر بگیرند و آن‌ را له‌ كرده‌، روی‌ دمل‌ حزقیا بگذارند. آنها چنین‌ كردند و حزقیا شفا یافت‌.» (دوم پادشاهان، 20: 7. ت)
«پس‌ از آنكه‌ داود در كاخ‌ سلطنتی‌ خود ساكن‌ شد، روزی‌ به‌ ناتان‌ نبی‌ گفت‌: « من‌ در این‌ كاخ‌ زیبا كه‌ با چوب‌ سرو ساخته‌ شده‌ است‌ زندگی‌ می‌كنم‌، در حالی‌ كه‌ صندوق‌ عهد خداوند در یك‌ خیمه‌ نگهداری‌ می‌ شود. ناتان‌ در جواب‌ داود گفت‌: "آنچه‌ را كه‌ در نظر داری‌ انجام‌ بده‌ زیرا خدا با توست‌."» (اول تواریخ، 17: 1-2. ت)
«[عزیای پادشاه] تا زمانی‌ كه‌ مشاور روحانی‌ اش، زكریای نبی زنده‌ بود، او از خدا پیروی‌ می‌كرد و خدا نیز او را موفق‌ می‌ساخت‌.» (دوم تواریخ، ۲۶: ۵)
در آیات بالا می بینیم که پیامبران یا کاهنان نقش های مختلفی را در جامعه ایفا می کرده اند، از نقش پزشک و مشاور پادشاه گرفته تا نقش قاضی مسائل حقوقی یا کیفری و ... . این آیه ها نشان می دهند که خدا قدرت خود را به هر شکلی بخواهد ظاهر می کند؛ گاهی از طریق ابزارهای زمینی همچون لباس ایلیا، آردی که الیشع گفته بود در آش بریزند، داروهای پزشکان، تیغ جراحی ِ جراحان، میکروسکوپ یا تلسکوپ دانشمندان، وسائل آزمایشگاهی محققان، قلم نویسندگان و مانند این ها. همچنین گاهی همچون مثال های دیگری که در بالا ذکر کردیم بدون هیچ ابزاری، معجزه انجام می شود چنان که تا امروز تغییر بسیاری از انسان ها با دیدن تصویر عیسی مسیح (یا لمس شدن توسط روح القدس یا شنیدن صدای او)، شفایافتن بسیاری از بیماران مبتلا به بیماری های لاعلاج و بسیاری از معجزات دیگر بدون هیچ ابزار زمینی یی انجام شده و می شوند.
امروزه، تا اندازه ای مرز میان انبیاء، پزشکان، دانشمندان و نقش های دیگر اجتماعی مشخص تر شده است و جالب این که اگرچه پزشکان، روانشناسان و روان پزشکان به تشخیص و درمان بیماری های مختلف می پردازند ولی باز هم گاهی در می مانند چنان که در کتاب مقدس آمده: «در حال حاضر ما هنوز نمی بینیم که همه چیز در اختیار انسان باشد.» (عبرانیان، 2: 8. ش) و چون انسان ها در می مانند، باز هم این خودِ خدا است که دستش را دراز می کند تا بسیاری از مسائل لاینحل را حل کند و بسیاری از بیماری های لاعلاج را شفا دهد. این ها همه نشانه هایی است که جلال و قدرت خداوندمان را ثابت می کند، البته برای کسانی که بینا و شنوا هستند، نه آنان که «چشم دارند ولی نمی بینند و گوش دارند ولی نمی شنوند.» (حزقیال، 12: 2. ت + مزامیر: 115: 5)
یا انبیاء و معجزه گران، وقتی انسان ها در می مانند، از سوی خداوند به یاری می آیند، شفا می دهند و معجزه می کنند. این فرایند در راستای همان فرایندی است که در طول تاریخ، خدا انجام داده و هر گاه بشر عاجز و درمانده شده و دست خود را به سوی خدا دراز کرده، خدا مستقیماً وارد عمل شده و او را نجات داده که نمونۀ بارز آن، این بود که وقتی بشریت در گناه خویش دست و پا می زد، خداوند، «پسر ِ یگانۀ خود را فرستاد» تا برای نجات انسان ها از گناه و مرگ، قربانی شود.
البته نکته ای که باید بسیار مورد توجه قرار گیرد این است که طبق کتاب مقدس، خدا کارهایی را که پزشکان و دانشمندان می توانند انجام دهند، معمولاً انجام نمی دهد بلکه کارهایی را انجام می دهد که انسان ها از انجام آن عاجز مانده اند. یعنی خداوند به انسان، قدرت و فرصت می دهد که با توانایی خود، کوشش کند و بسیاری از کارها را انجام دهد و معمولاً زمانی معجزه انجام می شود که فکر بشری ناتوان مانده و انسان به بن بست رسیده و به این ترتیب تناسب زیبایی میان آزادی و قدرت انسان با قدرت و محبت خدا ایجاد شده است. شاید رابطۀ خدا و انسان را به پدر و کودکی بتوان تشبیه کرد که پدر، دست فرزند را گرفته و به او راه رفتن یاد می دهد (تشبیهی از پیشرفت های انسانی و علمی بشر) و هرگاه فرزند می لغزد و در خطر قرار می گیرد، یا بدن اش آسیب می بیند و قادر به راه رفتن نیست، پدر، دست خود را دراز کرده او را نگه می دارد تا نیفتد و آسیب نبیند (که این هم تشبیهی از فرستادن انبیاء و معجزات خداوند می تواند باشد).
مسیح در مدتی که بر روی زمین بود، کلاس های علمی برگزار نکرد، آزمایشگاه شیمی یا رصد خانه تأسیس نکرد و بیمارستان و مطب و شرکت های تحقیقاتی را بنا نکرد، ولی علیه دانشمندان و پزشکان نیز سخنی نگفت. در جهانی که با مسیح ساخته شود از بیماری، فقر، تکنولوژی های مخرّب، بازی های کامپیوتری سرسام آور، موشک های قاره پیما با قابلیت نصب کلاهک اتمی، بمب اتم و مانند این ها اثری نیست. مسیح به روشنی و به زبان سادۀ انسانی به ما گفت: «هرچه از پدر به نام من بخواهید، آن را به شما خواهد داد. تاکنون به نام من چیزی نخواسته‌اید؛ بخواهید تا بیابید و شادی‌تان کامل شود.» (یوحنا، 16: 23و24) چون خدا، همه چیز است، یعنی خدا، همۀ چیزهای خوب است: هم خودِ حکمت است (یوحنا، 1: 1-3) [2]، هم خودِ شادی، هم خودِ سلامتی و هم خودِ صلح. وقتی می گوییم ما در مسیحیم و مسیح در ما است، وقتی می گوییم خدا با ما است، معنای آن همین است؛ یعنی ما در شادی هستیم، شادی با ما است، دانش با ما است، سلامتی، خوشبختی، صلح و در اصل: خدا با ما است.
از آن جایی که «پدر، همه چیز را به مسیح سپرده است.» (متی، 11: 27، ش) وقتی به مسیح ایمان می آورید «.. در واقع همه چیز به شما تعلق دارد» (قرنتیان اول، 3: 21. ش) بنابراین «همه چیز از آن شما است و شما از آن مسیح هستید و مسیح از آن خدا است.» (قرنتیان اول، 3: 22-23. ه) پس «اگر کسی سخن می‌گوید، همچون سخنگوی خدا بگوید؛ و اگر کسی خدمت می‌کند، با قدرتی که خدا می‌بخشد خدمت کند، تا در همه‌چیز، خدا به‌واسطۀ عیسی مسیح تمجید شود.» (پطرس اول، 4: 11، ه)
آیۀ بالا را برای دانشمندان و پزشکان اینچنین می توان تفسیرکرد: اگر کسی (دانشمندی) سخن می‌گوید، همچون سخنگوی خدا بگوید؛ و اگر کسی (پزشکی) خدمت می‌کند، با قدرتی که خدا می‌بخشد خدمت کند، تا در همه‌چیز، خدا به‌واسطۀ عیسی مسیح تمجید شود.
در پیشگاه خداوند و در برابر عظمت و جلال ِ حکمتِ پنهان ِ او (اول قرنتیان،2: 22. ه)، به کارگیری حکمت زمینی، علم بشری و ابزارهای مربوط به آن ها برای تامین سلامتی، آرامش و صلح انسان ها، با نظافت معبدِ خداوند فرقی ندارد، به شرطی که «به کار گیرندۀ آن» یعنی «حکیم»، آن را در خدمت خدا و نقشۀ خدا و وسیله ای برای جلال دادن به او قرار دهد. چون خدایی که «همه چیز به قدرت او وابسته است و همه چیز برای شکوه و جلال او است» (رومیان، 11: 36، ت)، تبعیضی میان آفریده های خود قائل نمی شود و «خدایی است با عظمت و توانا و با هیبت که تبعیض را نمی پسندد و رشوه نمی گیرد.» (تثنیه، 10: 17)]، نه یک پزشک، برتر از یک نظافتچی ِ کلیسا است و نه یک نظافتچی ِ کلیسا برتر از یک پزشک، مگر این که یکی از این دو بخواهد با «کار ِ خود»، خودش را جلال دهد و چون در واقع قادر نیست خود را جلال دهد، فرو می افتد و پایین تر از دیگری قرار می گیرد، یعنی پایین تر از کسی که خودش و کارش را در خدمت خدا و زیر ِ مسح و برکتِ او قرار می دهد.
اگر دانش و حکمت انسانی، ادعای نجات انسان، نجات روح، توصیف و توجیهِ «همه چیز» را نداشته باشد، ادعا نکند که می تواند جای «محبت، ایمان و امید در خداوند» را بگیرد و مدعی نشود که بسی بهتر از «محبت، ایمان و امید در خداوند»، بر تختِ قلب و زندگی انسان می تواند تکیه زند، در زمین ِ خداوند و چه بسا در ملکوت خدا، می تواند نقشی مثبت ایفا کند. این در صورتی ممکن است که حکیمان، دروازه های قلب شان را بر «محبت، ایمان و امید در خداوند» گشوده باشند و با استفاده از دانش، خداوند را جلال دهند چنان که یک خادم ِ واقعی، با نظافتِ کلیسا یا شستن ِ ظرف های آن، خداوند را جلال می دهد نه خود را.
امروزه، پزشکان با قدرتی که از سوی خدا به آنان عطا شده، به شفای بیماران می توانند بپردازند یا دانشمندان با قدرتی که از سوی خدا به آنان داده شده، راه را برای رفاه و آرامش بشر می توانند هموار کنند، رفاه و آرامشی که خودِ خداوند برای بشر می خواهد و در آن برای خدا می توان زندگی کرد و همچون عیسی مسیح به انسان ها می توان خدمت کرد و خدا را می توان جلال داد. دانش و قدرت پزشکان یا دانشمندان، بر خلاف ادعاهای استفان هاوکینگ، نه تنها منکر و مخالفِ دانش و قدرتِ خدا نیست، بلکه نشانه ای بر اثبات آن ها است. البته روشن است که پزشکان و دانشمندان با استفاده از آزادی یی که (باز هم) خداوند به آنان داده، از دانش و قدرت شان در راستای ارادۀ خدا می توانند حرکت کنند یا برخلاف آن. این جا است که تفاوت میان کسی همچون مادر ترزا با سازندۀ بمب اتم مشخص می شود.
در پایان طبق آیه ای از کتاب مقدس می توان گفت: «هیچ قدرتی جز از سوی خدا نیست و قدرت هایی که وجود دارند، از جانب خدا مقرر شده‌اند.» (رومیان، 13: 1. ه) پس هیچ دانشمندی بدون خواستِ خدا نمی تواند چیزی بیاموزد یا کشف و اختراع کند و یک پزشک نیز خارج از ارادۀ عیسی مسیح، قدرتِ تشخیص و درمان بیماری ها را ندارد و ناتوانی دانشمندان و پزشکان در بسیاری از موارد، خود، ثابت کنندۀ این حقیقت است که آنان، همۀ دانش و همۀ حقیقت را در اختیار ندارند چنان که در کتاب مقدس آمده است: «اگر کسی گمان می کند که بر همه چیز واقف است، واقعأ آنطوری که باید و شاید هنوز چیزی نمی داند.» (قرنتیان اول، 8: 6)
پس دانش، در اصل شیطانی نیست، چنان که انسان، شیطانی نیست و کرۀ زمین و خورشید و کهکشان ها شیطانی نیستند. این ها آفریدۀ خدایند و بیش از قدرتی که خدا به آنان داده است، قدرتی ندارند و نمی توانند ارادۀ خدا را تغییر بدهند. انسان، آزاد است، چنان که خدا آزادی مطلق است و مهم این است که به «ِخدای سلامتی»، «خدای قدیر»، «مشیر» (مشورت دهنده) و «عظیم»، ایمان داشته باشند؛ با چنین ایمانی، انسان اصلاً به شیطان و گناه فکر نخواهد کرد که فلان چیز یا فلان کار گناه است یا نه(؟)، شیطانی است یا خدایی(؟)، بسیاری از پرسش ها برای او حل خواهد شد و در «شالوم»  ِ خداوند خواهد زیست.[3]
                                           پادشاهی و قدرت و جلال تا ابد از آن ِ خداوند است،
                                                                                                                   آمین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در تمامی مقاله، آن چه در کروشه آمده، توسط نویسندۀ مقاله افزوده شده است.
1. در این مقاله، ترجمه ها، از ترجمۀ قدیم آورده شده است و هر جا از ترجمۀ دیگری استفاده شده، به نام آن ترجمه با حروف اختصاری اشاره شده است:
ش: ترجمۀ شریف
ت: ترجمۀ تفسیری
ه: ترجمۀ هزارۀ نو
برای یافتن آیه ها، نویسنده از یادداشت های کتاب مقدس خود و نیز از سایت های رازگاه و کلمه بهره گرفته و در صورتی که در تایپ و املای کلمات فارسی، اشکالی سهوی وجود داشته حتی الامکان در اصلاح آن کوشیده و در عین حال تا اندازه ای آیین نگارش ِ ترجمۀ مورد استفاده، حفظ شده است. آدرس اینترنتی سایت رازگاه:
2. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به: مقالۀ «در آغاز منطق بود و منطق نزد خدا بود ...»:
بخش های «حکمت و عمل خداوند» و «حکمت انسانی، در مقایسه با حکمت خدا، حکمت نیست»
3. از نظر ریشه‌شناسی، واژۀ «شالوم» از باب ثلاثی «شلم» مشتق شده، با کلمۀ Shalem (به معنی کامل بودن، خوب بودن، کامیاب شدن، سالم شدن، همخوانی و موقعیت مناسب) هم ریشه بوده و کلمۀ سلام و سلامتی نیز از آن گرفته شده است.
در زبان عبری مفهوم صلح با لفظ «شالوم» بیان می‌شود، اما مفهوم «شالوم» بسیار وسیع‌‌تر از حالت ترك مخاصمه، آتش ‌بس یا عدم وجود جنگ است. «شالوم» از مفاهيمی است كه در منابع معتبر يهود بارها بر آن تأكيدشده، تا جايی كه خداوند، «شالوم» را به‌عنوان عنصر اصلی سعادت بشر ذكر كرده و بر طبق بشارات كتاب مقدس، «شالوم» (صلح كامل و جهان شمول) بزرگترين هديۀ منجی موعود به جهانيان خواهدبود.       
      طبق اعتقاد یهودیان، در زمان ظهور منجی موعود، «شالوم» به طور كامل در جهان حكمفرما خواهد شد، نياز به هيچ جنگ افزاری احساس نشده و تمامی توان بشر برای سازندگی و رفاه به كار گرفته خواهد شد. در آن دوران قضاوت تنها به عادل ترين قاضيان جهان سپرده خواهدشد، ترس در جهان وجود نخواهد داشت، صلح و امنيت چنان بر جهان سايه می افكند که نه تنها ديگر نيازی به جنگ نيست، بلكه به آموزش فنون جنگی نيز نيازی نخواهد بود.      
از ديدگاه كتاب مقدس صلح به زمان و مكان خاصی محدود نمی‌شود و خداوند ارزش صلح را به تمامی جهان و به‌ويژه تمام فرزندان ابراهيم عطاكرده‌است، ارزش مفهوم صلح به حدی بالا است كه اگر خداوند بخواهد قومی را متبرك كند آنان را با صلح متبرك می‌فرمايد و چنانچه شروران و ظالمان قصد جنگ افروزی و ستم كنند و بخواهند صلح را از ميان ببرند خداوند خود با آنان مقابله خواهد كرد. 
در تمامی منابع يهودي اين مفهوم بارها تكرار می‌شود و تلاش برای برقراری «شالوم» (صلح، دوستی و عدالت در جهان) از وظايف شرعی يهوديان است. حتی هنگامی كه جنگ نيز اجتناب ناپذير می‌شود و حتی پس از جنگ، قوانين متعددی برای ممانعت از جنگ و كاهش خسارات و اثرات تخريبی آن ذكرشده و طبق كتاب «قوانين پادشاهان»[پادشاهان]، انسان ها تا زمانی كه تمامی راه های صلح آميز را نيازموده باشند از هر جنگی منع شده اند.    
واژۀ «شالوم» در «پیدایش» باب 15 آیه 16 و باب 33 آیه 18 به معنی کامل بودن به کار رفته و در منابع معتبر يهود نیز به معنای كامل‌بودن، خوب‌بودن و كامياب ‌شدن است. «شالوم» يا صلح، حالتی است كه فرد در درون خويش و در ارتباط با طبيعت و يا به طور كلی در ارتباط با تمامی جهان در حالت كامل بودن، اعلی بودن و بی نقصی است؛ از نظر بزرگترين مفسرين تورات، اين كلمه در تمام اين معانی به كار رفته است و «شالوم» از ديدگاه عقايد يهودی راهی برای رسيدن به خدا محسوب می‌شود و حتی در بعضی مواقع در كتاب مقدس، «شالوم» به عنوان خوبی مطلق و در تقابل كامل با بدی و شر مطرح می‌شود.
پايبندی و احترام به صلح از شروط اوليه و بديهی سعادت است و در رديف پرهيز از بدی و نگاه داشتن زبان از بدگويی قرارمی‌‌گيرد و در كتاب «قوانين پادشاهان»، از كلمۀ «شالوم» به عنوان صداقت، راستی و درستی استفاده شده است يعنی می توان گفت از ديدگاه يهوديت، صلح، تكامل، خوبی و صداقت در كنار يكديگر معنا پيدا کرده و يك مفهوم واحد را به ذهن متبادر می‌نمايند. 
حافظ اصلی «شالوم» در جهان ذات اقدس الهی است و اورشلیم هم به معنی شهر شالوم و شهر صلح، مقدس ترین شهر جهان بوده، خداوند نام خود را بر آن نهاده و مالک آن است.
منبع استفاده شده برای معنی «شالوم»: http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?t=1348

نویسنده:

ساقی عقیلی